Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرنگار ایکنا، شهید محمدحسین چراغ متولد 1344 اعزامی از دزفول است.

شهید چراغی، وصیت‌نامه‌اش را با آیه 155 سوره بقره آغاز کرده و نوشته است: وَلَا تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَٰكِن لَّا تَشْعُرُونَ (آيه 155 سوره بقره)
درود بر حسين بن علي سرور شهيدان و درود بر تمامي شهدای صدر اسلام و درود بر شهيداني كه آزادانه شهيد شدند و در راه اسلام شربت شهادت نوشيدند و با خون خود درخت اسلام را آبياری كردند و درود بر خميني كبير كه اينچنين درس آزادگي و شرف و شهادت را بر جوانان رزمنده ايراني آموخت و درود بر شهداي جنگ تحميلي.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

او در ادامه وصیت‌نامه‌اش نوشته است: سخني با پدر و مادر عزيز: بايد مرا ببخشند كه تاكنون برای شما خدمتي نكرده‌ام اگر در اين راه كشته شدم هيچ كس هيچ حقي ندارد به كسي بگويد كه چرا او را به جبهه فرستاده‌ايد من اين راه را خود انتخاب كرده‌ام بايد شما افتخار داشته باشيد كه يكي از فرزندانتان را در راه اسلام داده‌ايد خداوند امانتي را كه پيش شما گذاشته بود امانت خودش را مي‌برد يعني كسي كه شهيد مي‌شود خداوند آن را نزد خود مي‌برد خانواده عزيز براي رزمندگان اسلام در تمام جبهه‌هاي جنگ دعا كنيد ضمناً دوستان عزيز اگر تاكنون بدي از من ديده‌ايد مرا ببخشيد دوستان عزيز براي رضاي خدا به ستاد و نهادهاي انقلابي برويد و با آنها همكاري كنيد تا شايد كاري هم در راه خدا كرده باشيد و به ستادهاي مقاومت بسيج برويد تا مشت محكمي بر دهان منافقين و اياديش باشید.

 

شهید چراغی در بخش دیگری از وصیت‌نامه‌اش نوشته است: برادران عزيز وظيفه همه ماست كه به جبهه‌های جنگ برويم و در راه اسلام و با كمك ديگر برادران رزمنده و مبارز به جنگ مزدوران بعثي بپردازيم ما مي‌رويم تا به جنگ با فريب خوردگان بعثي بپردازيم هيچ‌كس مرا وادار به اين كار نكرده است راهي را كه گم كرده بودم پيدا كردم اگر لياقت شهيد شدن را داشتم و شهيد شدم مرا با لباس رزمي كه بر تنم است و در قبرستان علي دفن كنيد. بر مزارم نگرييد زيرا شهيد گريه نمي‌خواهد هر كس خواست راه شهيدان را برود اول قرآن را بخواند و به سخنان امام گوش دهد بايد آن‌چنان باشيم كه اگر يكي از رزمندگان شهيد شد فوراً‌ سلاح او را برداريم و جاي او را پر كنيم وظيفه همه ماست كه رزمندگان را كمك و ياري كنيم و ستادهای بسيج را خالي نگذاريد و مردم قهرمان دزفول در سنگر مقاومت خود باشيد تا آخرين قطره خون خود با مزدوران آمريكايي بجنگيد به اميد پيروزي رزمندگان اسلام بر كفر جهاني خداحافظ خانواده عزيز و دوستان ستاد مسلم و آشنايان گرامي همگي شما را به خدای بزرگ مي‌سپارم كسي كه شما را هرگز فراموش نمي‌كند.

 

 

 

 

صدای شهید چراغی

 

انتهای پیام

منبع: ایکنا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت iqna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۷۵۶۶۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

«اُمّ علاء»؛ مادر شهیدی که هفت عزیزش را تقدیم اسلام کرد

به گزارش گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، کتاب «اُمّ علاء»؛ روایت زندگی اُمُّ­الشهداء فخرالسادات طباطبایی اثر سمیه خردمند، روایت زنی است که هفت نفر از اعضای خانواده­اش به شهادت رسیدند. زنی که هجده فرزندش را در خانه‌­ای شصت­‌متری و وقفی بزرگ کرد.

خانه‌­ای که هر وقت پنجره­‌اش را باز می‌­کرد؛ چشمانش به گنبد مطهر حرم حضرت علی علیه­‌السلام گره می­‌خورد و نسیم رأفت جناب ابوتراب وارد خانه و زندگی­شان می‌­شد.

فخرالسلادات یا همان «اُمّ علا»، مادر چهار شهید، همسر شهید، خواهر شهید و مادر همسر شهید است. پدر و مادر فخرالسادات در جوانی به بهانه­ تعلیم در حوزه­ علمیه‌ نجف، از تبریز به نجف اشرف هجرت می‌کنند و همان­جا ماندگار می‌شوند.

فخرالسادات در نجف به دنیا می‌­آید و در سن سیزده سالگی با آیت‌­الله سید حسن قبانچی که یکی از شاگردان ممتاز پدرش سید محمد جواد طباطبایی تبریزی بود ازدواج می‌­کند. آن­ها در خانه وقفی کوچکی در جوار حرم امیرالمؤمنین علیه‌­السلام زندگی­شان را با عشق آغاز می­‌کنند و حاصل این ازدواج می‌­شود هجده فرزند، نه پسر و نه دخترکه در دوران خفقانی که رژیم بعثی صدام در عراق ایجاد کرد، آن­ها را به سمت دروس حوزوی سوق داد. تعدادی از فرزندانش شاگرد آیت­ الله صدر بودند و دخترانش در مکتب بنت­‌الهدی صدر درس می­‌خواندند.

در دوران نخست وزیری حسن البکر پسرش عزّالدین و برادرش عمادالدین که هر دو از شاگردان نخبهی آیت ­الله صدر بودند دستگیر و روانهی زندان شدند. حسن البکر که از خود اختیاری نداشت، با نظر صدام اعدام این دو روحانی بزرگوار را صادر کرد. این برای اولین ­بار بود که در نجف خون روحانیت ریخته می‌شد. چند روز قبل از اعدام، ام علاء با پسر و برادرش ملاقات می­‌کند و به آنها وعدهی بهشت و دیدار با امام حسین (ع) را می­دهد.

بعد از شهادت سه فرزندش، ام علاء همراه همسرش ابو علاء به دستور صدام روانه­ زندان شد. به دلیل فعالیت‌­های سیاسی دیگر پسرانش در ایران علیه رژیم صدام، این زن و شوهر مبارز و صبور یک سال­ ونیم در زندان حزب بعث به سر می‌بردند. درواقع رژیم بعث قصد داشت با این شیوه دیگر پسران وی را به دام بیندازد که مؤفق نشد.

ام علاء در طول زندگی متحمل رنج‌­ها و سختی‌­های زیادی شد. ولی هیچ‌­گاه خم به ابرو نیاورد و همچنان در آرزوی سرنگونی رژیم بعث به سر می‌برد. ام علاء زنی به شدت صبور، مؤمن، با اخلاق و متواضع بود که در طول زندگیش همیشه به اقوام رسیدگی و از آنها دلجویی می­‌کرد. در بین خویشاوندان برای هر کس مشکلی پیش می­‌آمد او اولین نفر بود که برای حل مشکلش قدم برمی­داشت.

او ده سال آخر زندگیش را در حالی که دست و پای چپش در دوران اسارت از کار افتاده بود و هیچ خبری از سرنوشت همسرش ابو علاء نداشت، به ایران هجرت کرد. در ایران ساکن قم شد و تمام کار‌های شخصی­‌اش را با توجه به شرایط جسمانی که داشت خودش انجام می‌­داد.

همیشه در طول عمرش فرزندانش را به پشتیبانی از حضرت امام خمینی (ره) و پیروی از ایشان توصیه می‌­کرد. به آن­ها می‌­گفت: اگر همه­ی شما هم فدای اسلام شوید ناراحت نمی­‌شوم؛ بلکه افتخار می­‌کنم و بدانید خون فرزندان من رنگین‌­تر از خون فرزندان اباعبدالله نیست.

در بخشی از کتاب «اُمّ علاء» آمده است: نشست روبه‌روی مامه و هر دو با هم گریه می‌کردند و روضه می‌خواندند. پدر با گریه گفت: «علویه! حالا مثل ام‌البنین چهار پسر فدا کردی.»

شاید می‌خواست با این کلمات، دل مادر داغ‌دیده‌ام را آرام کند.

مامه دستی به صورتش کشید و میان هق‌هق گریه‌هایش گفت: «من کجا، ام‌البنین کجا ابوعلاء؟ ام‌البنین تمام فرزندانش را تقدیم کرد؛ اما من هنوز چند پسر دیگر هم دارم.»

انتشارات شهید کاظمی در نظر دارد با امضای نویسنده و نگین دُرّ نجف، چاپ اول این کتاب را به مخاطبان ارائه دهد.

این کتاب در ۲۵۵ صفحه در قطع رقعی، با شمارگان هزار نسخه و با قیمت ۱۸۰ هزار تومان توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار نشر شده است.

علاقه‌مندان برای مشاهده و تهیه این کتاب می‌توانند با ورود به سامانه من و کتاب manvaketab.com و همچنین از طریق ارسال نام عدد ۲۲ به سامانه پیام کوتاه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ کتاب را تهیه نمایند.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • «اُمّ علاء»؛ مادر شهیدی که هفت عزیزش را تقدیم اسلام کرد
  • برگزاری محفل انس با قرآن کریم در منزل شهید علی قرلی + تصاویر
  • آیت‌اللّه نوری همدانی: اسلام بزرگترین حامی حقوق زن است
  • آیت‌اللّه العظمی نوری همدانی: اسلام بزرگترین حامی حقوق زن است/ اسلام «زن‌» را بعنوان اینکه مانند مرد یک انسان کامل است و شایستگی خلیفه الهی بودن را دارد معرفی کرد
  • نگاه تقریبی شیخ بهایی، وجه امتیاز او به شمار می‌رفت
  • چرا سردار زاهدی نمی خواست لباس سپاه را بپوشد؟
  • شهادت «جلال اعتماد» نشانه کینه‌توزی عناصر وابسته به صهیونیستی است
  • شهادت«جلال اعتماد»نشانه کینه‌توزی عناصروابسته به صهیونیستی است
  • سه جریان مخالف استاد مطهری
  • تشییع و خاکسپاری پیکر مادر شهیدان والامقام دزفولی در اندیمشک